گیجی امت حزب الله و دهه چهارم
تبیین | چهارشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۳۴ ق.ظ
شهریور ۹۱ قسمتم شد و سفری به مشهد داشتم. آنجا با دوستی بسیار عزیز صحبت میکردم درباره مسائل انقلاب و وضعیت دهه آینده. حاصلش شد این بحث. به نظرم برای خیلیهای دیگر هم چون من مفید میباشد.
- بعد از دوم خرداد حزب اللهی ها از فضای انفعالی نسبت به دوم خردادی ها در آمدند و به ثباتی رسیدند که این ثبات
- میتوانست زمینه پیشرفت باشد
- یا باعث رکود و تکرار شود
- علت گیج بودن امروز حزب اللهی ها همان علت ده سال پیش است. یعنی عقب بودن از آقا و جدی نگرفتن مطالبات آقا. آقا دهه هفتاد گفت تهاجم فرهنگی، حزب اللهی ها در دهه هشتاد تازه رسیدند به مبارزه با تهاجم فرهنگی و از عدالتخواهی غفلت کردند. ده سال آقا از عدالت و عدالت خواهی حرف زد تا همه بیدار شدند. لذا به یک معنی ولایت پذیری کامل در حزباللهیها باید ایجاد شود. الان چرا گیج باشیم؟ وقتی آقا گفتمان عدالت و پیشرفت را مطرح کرده است؟
- عمیق نیامدیم الزامات دهه عدالت و پیشرفت را مشخص کنیم. خیلی ها هنوز در دهه عدالتخواهی اند. انگار هنوز باید خاتمی را ساقط کنیم. این گیجی ناشی از کم کاریهای ماست. زمانی که احمدینژاد انتخاب شد، کلی ظرفیت داشتیم که استفاده نکردیم. الان یک اتحادیه مردمی کشوری نداریم هنوز.
- الزامات دهه عدالت و پیشرفت خیلیهایش از نوع گفتمان سازی نیست. از جنس کار است. در دهه عدالت و پیشرفت باید خیلی از ذهنیات و عادات قبلیمان را بریزیم به هم. دلبستگیهای قبلیمان را بریزیم دور. البته مدیریت فضای نخبگانی هم خودش کاری است. که چطور سیخ زده شوند تا کار کنند. اما کلا نباید معطل ماند. باید مساله ساخت و کار تعریف کرد تا بقیه هم فعال شوند.
- کاری که در جبهه فرهنگی شد باید در این دهه (که دهه پشت سر گذاشتن درگیری ها و رفتن سریعتر به سمت اهداف است) در حوزه های دیگر هم پیگیری شود: تشکیل جبهه فکری انقلاب، جبهه سیاسی حزب الله، و جبهه فرهنگی هم باید با قید فرهنگ عدالت و پیشرفت باز مورد توجه باشد.
- الان ۴ دغدغه نگاه جهانی، تاریخی، انتقادی و جبههای در سطح حزب اللهی ها گسترش یافته است. البته دغدغه شده اند و هنوز تبدیل به ساز و کارهای لازم نشده اند. برای این که درجا نزنیم باید هم این ها تبیین مجدد شوند و هم یک مرحله بعدترشان دیده شوند. پس سوال این است: برای پیگیری اهداف انقلاب و امتداد دادن همین چهار نگاه در فرصت های جدید انقلاب در دهه عدالت و پیشرفت باید چه کنیم؟
- به نظر می رسد نیاز به چند کار مهم داریم: مردمی سازی/ بومی سازی/ اجتماعی شدن/ مدل سازی. و همه اینها وقتی محقق می شود که باور کنیم الان زمان کار کردن و ساختن است و نه انتقاد کردن به مسئولان. الان اگر کوتاهی وجود داشته باشد تقصیر ما هم هست که از ۸۴ به بعد از فرصت ها استفاده نکردیم و آرمانهایمان را پیگیری عینی و ایجابی نکردیم و وسط میدان کار نیامدیم.
- بومی سازی یکی از نکات اصلی است. قبلا میگفتیم نگاه ها تهرانی نباشد. اما حالا باید این تهرانی نبودن را در عمل نشان داد. باید مزیتهای خودمان را در هر نقطه بشناسیم. در مشهد روی چی تبلیغ کنیم؟ از زیارت چه استفادههایی میشود کرد؟ متولی ارتباط با افغانستان و تاجیکستان کیست؟ در خوزستان از ظرفیت راهیان نور چه استفادههایی میشود کرد؟ بچه های تبریز برای کشور آذربایجان چه وظیفه ای دارند؟ و نهایتا مثلا تهران ماجرای فلسطین را چطوری داغ نگه دارد؟ و … نقش تشکلهای شهری اینجا پررنگ است. در این موضوع سرمقاله اخیر راه و تئوری های فیاض درباره جغرافیای فرهنگی و مردمشناسی مناطق ایران ایده های خوبی می دهد. به هر حال خودبخود لازمه نگاه جهانی و تاریخی و جبهه ای، بومی شدن است. نه برای درونگرایی. اتفاقا برای کار جهانی کیفی.
- نکته بعدی مردمیسازی است. دغدغه ای که آقا در کرمانشاه مطرح کردند. واقعا کار نکردیم روی این حوزه. باز مقاله ایزدخواه درباره مردمی کردن اقتصاد و فرقش با خصوصی سازی که در راه منتشر شد نمونه خوبی است. ولی دیگر چیزی نداریم. مشارکت دادن مردم در همه عرصه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی مبانی اش چیست؟ سازوکارهایش چیست؟ این مردمی سازی یعنی پیاده سازی حداکثری جمهوریت نظام بر اساس مدل اسلامی.
- مدل سازی یعنی این که برای ایده های کلی مان ساز و کار درست کنیم. کاری که شاید ایتان در حوزه های صنعتی و اقتصادی نمونه هایی ازش را نشان داده. ما هی بگوییم کار فرهنگی این نیست که حزب اللهی ها می کنند. خب کار فرهنگی چه هست؟ نقد خودی ها مال دهه قبل بود. الان باید پیشنهاد عینی بدهیم و هر کس خوش تراش ترین مدل ها را ارائه کند برنده است. جنبش عدالتخواه یکی از مزایایش ابتکارات شکلی اش بوده. البته باید دید چقدر قابلیت مردمی کردن و تعمیم دارد. جزوه سطل آبت را بریز (وحید) مثالهای خوبی دارد در حوزه جهان اسلام، که باید راه هایی باز کرد و کارهایی تعریف کرد که همه بتوانند بکنند. مثل خود راهپیمایی روز قدس. خیلی مشخص و شفاف است که باید این کار را چطور کرد. یا رفتن به اردوی جنوب. سال ۶۹ چه کسی فکر می کرد این چنین جریان عظیمی راه بیفتد؟ از این ها در حوزه فرهنگ عمومی و سبک زندگی بگیرید تا بحث های ساختاری و حکومتی که کارهای کانون تفکری می طلبد. بحثهایی مثل کانون تفکر در شهرستانها خلأ محض است. تهران بیاید برای شهرستانها کار کند اقلا در گام اول.
- محور بعدی اجتماعی شدن است. به این معنی که بفهمیم یک اقلیت نیستیم. مردم مملکت را داده اند دست تفکر انقلابی. باید اخلاق اقلیت بودن را کنار بگذاریم. باید فهم و اخلاق و مهارتهای اکثریت بودن را احیا کنیم. وگرنه دوباره به اقلیت رانده میشویم. لوازم مدیریت حداکثری جامعه چیزهای دیگری غیر از داشته های ما در دهه عدالتخواهی است. باید در فرهنگ عمومی بتوانیم اثر بگذاریم. باید قوی ترین رسانه ها ی کشور را داشته باشیم نه این که بهترین رسانه های حزب اللهی را داشته باشیم. خلاصه موضوع ما الان کل جامعه است نه جریان حزب الله. می گویند فرق سید عباس موسوی با سید حسن نصرالله در لبنان یکی این بوده است که زمان سید عباس پرچم ایران را می آورده اند در تجمعات شان و زمان سید حسن پرچم لبنان را می آورند. یعنی از یک اقلیتی تبدیل شده اند به جریانی اجتماعی که با محیطشان پیوند خورده اند و از موضع قدرتمندانه هم برای کل میهن شان حرف می زنند. جذب حداکثری همین جا معنا پیدا می کند. چجوری باید جمع کرد بین آرمانگرایی و جذب حداکثری. با یک نگاه ذومراتب و یک اخلاق پیامبرگونه. جریانی که می خواهد بار را به دوش بکشد و کشور را به قله برساند باید حوصله همه را داشته باشد و زیرکانه از همه ظرفیت ها هم به نفع اهداف استفاده کند. همان منشی که آقا دارد. هر کس را تا هر جا می شود به نفع انقلاب باید استفاده کرد. ارزشگذاری ها صفر تا صدی می شود نه صفر و یکی. لذا شاید لازم باشد موضعمان نسبت به مسئولان را عوض کنیم. پرخاشگری و دیگر هیچ، الان جواب نمیدهد. باید از ظرفیت همه استفاده کرد بدون این که زیر بلیت شان برویم. لازمه اش این است که خودمان گفتمان بسازیم و ارزشگذاری کنیم و موج بیافرینیم و … سخت است ولی دهه عدالت و پیشرفت دهه کارهای سخت است. اینجا سعه صدر و ارتقا توان مدیریتی و افزایش شدید زیرکی سیاسی خیلی مهم میشود.
- این ها فقط ایده های اولیه ای است برای این که بنشینیم ببینیم کوتاهی مان در قبال مطالبه آقا در این دهه را چطور باید جبران کنیم. متاسفانه افق بلند مدت نداریم، فکر نمیکنیم ۵۰ سال بعد چه میشود؟ همین بیداری اسلامی! به همین دلیل نتوانستیم کار کنیم. فکر کردیم باید فوری با چند تا پوستر ساختن و منتشر کردن در اینترنت انقلابات منطقه را تسریع کنیم. کارهای خوبی هم شد ولی اغلب کارها با نگاه کوتاه مدت و احساسی بود. ننشستیم ببینیم اصلا طرف
- کی هست، چه می خواهد، …. لازمه نگاه جبهه ای و روزآمد، کار کیفی و دقیق است. یک شلیک دقیق تک تیرانداز توی مغز فرمانده دشمن بهتر از هزار بمباران بی هدف توی بیابان هاست. همین نگاه کوتاه مدتمان باعث عدم فهم صحبتهای آقا میشود. به همین دلیل نگاه کلان آقا را نمیفهمیم. چه در ضرایبی که آقا به مسائل داخلی می دهد و چه در ضرایبی که آقا به مسائل بین المللی می دهد. چرا مصر را انقدر آقا رویش تاکید می کند و …
- جنس کارهایمان باید تغییر کند. خیلی کارهای نشده داریم. آقا می گوید پیچ تاریخی. می گوید فردا دست شما جوانهاست. آخرین عملیاتی که آقا گفتند اقتصاد مقاومتی است. چقدر کار کردیم؟ فکر میکنیم یک کار تخصصی است که فقط عده اندکی باید انجام دهد. هر کس به تبع حوزه کاریاش نمیآید وقت و انرژی جدی بگذارد. باز یقه دیگران را نگیریم فقط. مشکل همان مشکل قدیمی است. خودمان چقدر زحمت می کشیم؟ چقدر مطالعه داریم؟ و در ورای همه این ها واقعا چقدر ولایت پذیر هستیم؟
جمعه، ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۲
منبع:ایلیا